تولدههههههههه
ناشناس اشنا تولدت مبارک :)
ایشالا صد سال زنده باشی و به همه ارزوهات برسی
ببخشید نتونستم عکس اپلود کنم :(
من کیک میخوام ^_^ شوکولاتی لدفن
تولدههههههههه
ناشناس اشنا تولدت مبارک :)
ایشالا صد سال زنده باشی و به همه ارزوهات برسی
ببخشید نتونستم عکس اپلود کنم :(
من کیک میخوام ^_^ شوکولاتی لدفن
عید همه پیشاپیش مبارررررررررک
امیدوارم سال خوبی داشته باشین
سر سفره هفت سین منم دعا کنینا
^_^ ببخشید عکس هفت سین خوشگل پیدا نکردم شماها اگه دارین اپلود کنین لینکشو بدین من بذارم :|
شـــازده کــــوچولــــــو پرسید:غمگین تر از اینکه بیایی و کسی از دیدنتـــــ خوشحال نشه چیه ؟
روبــاه گفت:بری و کسی متوجه رفتنــــــت نشهـــــ...
" کــاش زندگی از ایــنا داشت "
[⏪] [◀] [■] [▶] [►►]
علي ساعت 8 از خواب بيدار شد. نميخواست از تخت بيرون بياد اما با بيحوصلگي از تخت خواب پائين آمد.باز اين بغض يك ساله داشت گلشو ميفشرد.
نگاهي به آرزو انداخت هنوز خوابيده بود. آرام از اتاق بيرون رفت تا بساط صبحانه روآماده كنه بعد از آماده كردن صبحانه به اتاق خواب رفت تا آرزو رو بيدار كنه با صداي بلند گفت خانومي پاشو صبح شده.بعد از بيدار كردن آرزو به آشپزخونه برگشت مدتي بعد آرزو در چهارچوپ در آشپزخونه پيدا شد. علي نگاهي به سر تا پاي آرزو انداخت واي كه چقدر زيبا بود.علي خوشحال بود كه زني مثل آرزو داره.
بعد از صبحانه به ارزو گفت امروز جمعه است نمي ذارم دست به سياه و سفيد بزني امروز تمام كارها رو خودم انجام ميدم آرزو لبخندي زد علي عاشق لبخند آرزو بود ولي باز اين بغض نذاشت بيشتراز اين از لبخند آرزو لذت ببره.
علي از آرزو پرسيد نهار چي دوست داري برات بپذم .بعد درحالي كه مي خنديد گفت اين كه پرسيدن نداره تو عاشق قرمه سبزي هستي. علي مقدمات نهار رو آماده كرد بعد اونهارو روي اجاق گاز گذاشت وبرگشت
پیش آرزو.
علی رفت و كنار آرزو نشست ودست در گردن همسرش انداخت.وبه آرزو گفت امروز مي خوام برات سنگ تموم بذارم.بعد با آرزو نشست به تماشاي سريال محبوبشان.بعد از تمام شدن فيلم تازه يادش افتاد كه نهار بار گذاشته ولي هنگامي به آشپزخونه رسيد كه همه چي سوخته بود.
علي درحالي كه لبخند ميزد گفت مثل اينكه امروز بايد غذاي فرنگي بخوريم .بعد رفت وسفارش دو پيتزا داد. بعد از خورن پيتزاها به آرزو گفت امروز ميخوام بريم بيرون .مي ريم پارك جنگلي همون جايي كه اولين بار همديگه رو ديديم باز يه لبخند از آرزو وباز بغضي كه گلوي علي رو مي فشرد.
نزديكيهاي بعد از ظهر علي به آرزو گفت آماده شو بريم .خودشم هم رفت تا آماده بشه. توهمين موقع رعد و برق زد علي زود رفت كنار پنچره بله داشت بارون مي اومد. علي لبخند زنان به آرزو گفت مثل اينكه امروز روز ما نيست ولي من نمي ذارم روزمون خراب بشه. ميدونست كه آرزو از بارون خوشش مياد به همين خاطر هر دو به حياط رفتند و مدتي زير بارون
باهم قدم زدند وقتي به خونه اومدند سر تا پا خيس بودند.رفتند تا لباساشنو عوض كنند.
علي و آرزو وارد حال شدند وروي مبل نشستند. علي با خودش گفت واي كه چقدر من خوشبختم بعد از آرزو پرسيد چقدر منو دوست داري وباز يه لبخند از آرزو وباز بغضي كه داشت علي رو مي كشت.علي به آرزو گفت من خوشبخت ترين مرد دنيام كه زني مثل تو دارم باز لبخند آرزو و بغض علي.
آره علي و آرزو ديوانه وار همديگر رو دوست داشتند. اونها از نوجواني با هم دوست بودند ورفته رفته اين دوستي تبديل شد به يه عشق پاك.
علي همچنان داشت با همسرش صحبت مي كرد كه زنگ در زده شد مادرش بود. علي از آمدن مادرش ناراحت شد هر روز مادرش مي امد وعلي رو ناراحتر از روز قبل مي كرد مي رفت.
مادرش باز بعد ازگفتن حرفهاي تكراري كه من پيرم مريضم، گفت: امروز رفته بودم خونه اعظم خانوم ميشناسيش كه همسايمونو ميگم ميخواستم ببينم حرف آخرشون چيه علي جواب اونها مثبته مهتاب ميتونه
توروخوشبخت.....
علي فرياد زنان حرف مادرش رو قطع كرد وگفت: ولم كن مادر بذار با درد خودم بسوزم هر روز مي ري خونه این و اون تو رو خدا دست از سرم وردار.
مادرش با گريه گفت: چرا نمي خواي باور كني آرزو مرده و ديگه هم زنده نمي شه. اون رفته وبا اين كارهاي تو بر نمي گرده تو بايد سر سامون بگيري.
آره آرزو يكسال بود كه مرده بود در يك تصادف.اون يكسال پيش رفته بود. ولي اون در مغز و قلب و خيالات و رروياهاي علي زنده بود و علي نمي خواست از اين رويا بيرون بياد علي هر روز و هر ساعت در خيالاتش با آرزو زندگي مي كرد.
باز اين بغض لعنتي داشت علي رو خفه مي كرد...
دختر : عشقم ؟؟
پسر : جونم...
دختر : خستم.
پسر : خب !
دختر : بیام ؟؟
پسر : کجا؟
دختر : هیچی اصلا...
پسر : باشه!
دختر : خب آخه خستـــــــــ ـــــــــــــــــم..
پسر : برو استراحت کن گلم..من چیکار کنم آخه ؟
دختر : بیام پیش تو ؟ کنارت دراز بکشم ؟
پسر : نه...
دختر : لطفا...
پسر : گفتم نه ، باز عصبیم نکن..عه!!
دختر : خیلی سنگدلی...اصلا قهرم...
پسر : قربون قهرت برم نبینم اشکاتو...من غلط کردم...
دختر : دیگه نمی خوام دوستت داشته باشم...تو بدی...
پسر : میدونم...
دختر : ـــــــــــــــــ(بغض)
پسر : از همون روز اول دارم بهت میگم دیگه نباید دوسم داشته باشی تو سرت نمیره
دختر : از اون روز بیشتر عاشقت شدم..
پسر : می خوای تا آخر عمر تنها زندگی کنی؟
دختر : پس تو چی هستی؟ کشکی؟
پسر : من 2 سال پیش به خاطر تو خودکشی کردم و رفتم پیش خدا..
دختر : میدونم بذار بیام پیشت دو تایی آروم توی خاک بخوابیم (گریه)
پسر : ـــــــــــ
کاش قبل مردن قدرهموبدونیم♥
سلام ببخشید لطفا برای یه جوونی خیلی دعا کنید =(((((
خعلی نازه این نی نیه ^_^
......
بچه هااااااااااااا هر کی بیاد برنامه امتحانیشو به ترتیب بگه :| مال ما اولیش علومهههههههه شنبسسسسسسسس =(
اونی که "دل" کندن بلد نیست...
باید "جون"کندن یاد بگیره....
ضمن سلام و عرض ادب و فلان و این حرفا
میخواستم بگم که:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یلداتون بسیار بسیار مبارک باشه :|
هر کی پشمک میخوره واسه منم نگه داره پشمکای خونه رو داداشم بهم نمیده :(
فلا خودافیظ شوما
نزدیک شدن ایام امتحانات را بر همه ی دانش اموزان صبور و بردبار تسلیت میگویم =(
پیش به سوی صفر :|
آهاااااااااااای نامردها!
.
.
.
چند بغض به یک گلو؟!
امروز ﺣﺎﻟـــــﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺧـــــﻮﺏ ﺧـــــــــــــــﻮﺏ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧــــــــﻮﺏ ﮪﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘـــــــــــﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾـــﻢ ﺧﻮﺑــــــﻢ ﺍﺷــــــــــﮏ ﮪﺎﯾــــــــﻢ ﺳﺮﺍﺯﯾـــﺮ ﻣﯿﺸــــــــﻮﺩ 😖
آنـقـدر خـسـته ام ...
از زنـدگـی ...
که اگـر بگوینـد فـردا میـمیـری ...
جشـن میـگیـرم !!!!
🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
شما رو قسم می دم وقتی دارین با تلفن حرف می زنین و یه خودکار دم دستتونه، رو هر کاغذی گیر میارین نقاشی نکشین. آخه من الان این مدرک تحصیلی رو که بابام گوشه اش الاغ بالدار کشیده کجا ببرم نشون بدم؟
دقت کردین؟؟!
بعضیام هستن به بدبختی معتادن...!
یاد گرفتم رو کسی ★زوم★ نکنم!
چون بی کیفیت میشه!
فراموش کردن بعضی چیزا خیلی سخـــــــــــــــــــــــــته!!
مثل این میمونه که بخوای به خودت به اجبار "الــــــــــــــــزایمر" تجویز کنی
رو مغز من نوشته تردمیل عایا؟؟؟؟؟!
حرفی واس گفتن ندارم :/
دلـــم کــُمـا مـــي خـــواهــد....
از آنــهـايـــي که دکـتـر مـــي گــويــد:
مــتـــاســـفـــم....
فــقـط بــراش دعا کـنـيـد...
خدا جوووووووووووووووووووونم عاااااااااااااااااااااااااااااااشقتم
خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خوشحاااااااااااااااااااااااااالم
همه امروز بستنی مهمون من =))
یه روزی همه میفهمن "هر جور راحتی" فحشه
یه فحش رکیک...
....
ببخشید میدونم همش پست میذارم که دعا کنین برام و دعا لازمم و اینا
ولی این خیلیییییییییییییییییییییییییی برام مهمه
تو رو خدا خیلی دعا کنییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین
لطفا سئوال نکنین چون جواب نمیدم به هیشکی
:((
ببخش مرا مادر...
دیگه نمیشه یه چیزیو تو گوگل سرچ کرد:
"اهنگ جدید مرتضی پاشایی"
:'(
مرتضی پاشایی فوت شد :((
برای شادی روحش صلوات :((
اقای پاشایی همیشه تو یادمون میمونین =((
اهنگ وبمو حالا حالاها عوض نمیکنم
نت نداشتم که زودتر این پست رو بذارم شرمنده :((
امیدوارم روحش شاد باشه
خدایا انصاف نبود انصاف نبووووووووووووود
خیلی زود بود خیلی ...
تاریخ تولد:20 مرداد 1363
تاریخ فوت:23 ابان 1393
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا صراط المستقیم صراط الذین انعمت الیهم غیر مغضوب الیهم و الظالین
بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد الله صمد لم یلد و لم یولد و لم یکن لهو کفوا احد
بسم الله الحرمن الرحیم قل هو الله احد الله صمد لم یلد و لم یولد و لم یکن لهو کفوا احد
بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد الله صمد لم یلد و لم یولد و لم یکن لهو کفوا احد
غلطای امیلایی رو ندیده بگیرین
هعییییییییییییییییییییییییییی خداااااااااا
بغضم گرفته وقتشه ببارم....
والا :)
حسش نی پست بذارم :|
مرتضی پاشایی تو کماس :((
خواننده اهنگ وبمه :((
التماس دعا
امروز تولد سهراب ام جیه :)))))))
همه دست جیییییییییییییییییییییییغ هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
=)
....
؟=(
دلم گــــــرفت...
واســــــه چیـــــزایــــــی که شـــــنــــیدم و فـــــهمــــیدم نبایـــــــــد با خیـــــیلیا خـــــیلی جور باشم...
دلــــــم گرفــــت...
واســــــه ایـــــنکه دنــــــیــــا تــــــوش آدم نـــــداره...
بــــــا هـــــرکس خوب بودم... جــــــوره دیــــــگه برداشــــــت کرد...
اره.... دلـــــــم گرفـــــت...
خیلی....
و یــــــه چــــیز فـــــهمــــیدم... تـــــــَـــــنــــــهایـــــــی شـــــرف دارد..به هـــــم صحبت شدن .
با کسایی که فـــــقط ادعای خوب بودن دارند...
تعداد صفحات : 8