هعی
![](https://rozup.ir/up/kimia222/Pictures/41pn782hrk8pike701p.jpg)
هعی
قابل توجه یه نفر که خودش میدونه
:(
هعی زندگی
:l
اهنگ وبلاگمو عوض کردم میدونم قبلی بهتر بود ولی عوضش کردم دلیلشم به خودم مربوطه
حالا این خوبه یا بازم عوض کنم؟
راست میگه :(
این پست برای تشکر از دوستم(ناشناس اشنا)هست هم این اهنگ و هم اهنگ قبلی رو ایشون بهم پیشنهاد داد و ازش ممنونم
مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
:)
تو ادامه مطلب یه عکس از خودم گذاشتم خواستید ببینید
عید همه مبارک عید من که کوفتم شد امیدوارم مال شما کوفتتون نشه
خدایا حواست هس؟
صدای هق هق گریه هایم
از همان گلویی می اید
که تو از رگش به من نزدیکتری....!
وقتی بهم گفتی دیگه منو فراموش کن
من داشتم به مغزم فشار میاوردم ببینم اصن کی هستی o_O
چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره .
رنگ چشاش آبی بود .
رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ…
وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم
مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه .
دوستش داشتم .
لباش همیشه سرخ بود .
مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه …
وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد اونقدرمعصوم و دوست داشتنی می شد که اشک توی چشمام جمع میشد.
دوست داشتم فقط بهش نگاه کنم .
دیوونم کرده بود .
اونم دیوونه بود .
مثل بچه ها هر کاری می خواست می کرد .
دوست داشت من به لباش روژ لب بمالم .
می دونست وقتی نگام می کنه دستام می لرزه .
اونوقت دور لباش هم قرمز می شد .
بعد می خندید . می خندید و…
منم اشک تو چشام جمع میشد .
صدای خنده اش آهنگ خاصی داشت .
قدش یه کم از من کوتاه تر بود .
وقتی می خواست بوسش کنم ٫
چشماشو میبست ٫
سرشو بالا می گرفت ٫
لباشو غنچه می کرد ٫
دستاشو پشت سرش می گرفت و منتظر می موند .
من نگاش می کردم .
اونقدر نگاش می کردم تا چشاشو باز می کرد .
تا می خواست لباشو باز کنه و حرفی بزنه ٫
لبامو می ذاشتم روی لبش .
داغ بود .
وقتی می گم داغ بود یعنی خیلی داغ بود .
می سوختم .
همه تنم می سوخت .
دوست داشت لباشو گاز بگیرم .
من دلم نمیومد .
اون لبامو گاز می گرفت .
چشاش مثل یه چشمه زلال بود ٫صاف و ساده …
وقتی در گوشش آروم زمزمه می کردم : دوستت دارم ٫
نخودی می خندید و گوشمو لیس می زد .
شبا سرشو می ذاشت رو سینمو صدای قلبمو گوش می داد .
من هم موهاشو نوازش میکردم .
عطر موهاش هیچوقت از یادم نمیره .
شبای زمستون آغوشش از هر جایی گرم تر بود .
دوست داشت وقتی بغلش می کردم فشارش بدم ٫
لباشو می ذاشت روی بازوم و می مکید٫
جاش که قرمز می شد می گفت :
هر وقت دلت برام تنگ شد٫ اینجا رو بوس کن .
منم روزی صد بار بازومو بوس می کردم .
تا یک هفته جاش می موند .
معاشقه من و اون همیشه طولانی بود .
تموم زندگیمون معاشقه بود .
نقطه نقطه بدنش برام تازه گی داشت .
همیشه بعد از اینکه کلی برام میرقصید و خسته می شد ٫
میومد و روی پام میشست .
سینه هاش آروم بالا و پایین می رفت .
دستمو می گرفت و می ذاشت روی قلبش ٫
می گفت : میدونی قلبم چی می گه ؟
می گفتم : نه
می گفت : میگه لاو لاو ٫ لاو لاو …
بعد می خندید . می خندید ….
منم اشک تو چشام جمع می شد .
اندامش اونقدر متناسب بود که هر دختری حسرتشو بخوره .
وقتی لخت جلوم وامیستاد ٫ صدای قلبمو می شنیدم .
با شیطنت نگام می کرد .
پستی و بلندی های بدنش بی نظیر بود .
مثل مجسمه مرمر ونوس .
تا نزدیکش می شدم از دستم فرار می کرد .
مثل بچه ها .
قایم می شد ٫ جیغ می زد ٫ می پرید ٫ می خندید …
وقتی می گرفتمش گازم می گرفت .
بعد یهو آروم می شد .
به چشام نگاه می کرد .
اصلا حالی به حالیم می کرد .
دیوونه دیوونه …
چشاشو می بست و لباشو میاورد جلو .
لباش همیشه شیرین بود .
مثل عسل …
بیشتر شبا تا صبح بیدار بودم .
نمی خواستم این فرصت ها رو از دست بدم .
می خواستم فقط نگاش کنم .
هیچ چیزبرام مهم نبود .
فقط اون …
من می دونستم (( بهار )) سرطان داره .
خودش نمی دونست .
نمی خواستم شادیشو ازش بگیرم .
تا اینکه بلاخره بعد از یکسال سرطان علایم خودشو نشون داد .
بهار پژمرد .
هیچکس حال منو نمی فهمید .
دو هفته کنارش بودم و اشک می ریختم .
یه روز صبح از خواب بیدار شد ٫
دستموگرفت ٫
آروم برد روی قلبش ٫
گفت : می دونی قلبم چی می گه؟
بعد چشاشو بست.
تنش سرد بود .
دستمو روی سینه اش فشار دادم .
هیچ تپشی نبود .
داد زدم : خدا …
بهارمرده بود .
من هیچی نفهمیدم .
ولو شدم رو زمین .
هیچی نفهمیدم .
هیچکس نمی فهمه من چی میگم .
هنوز صدای خنده هاش تو گوشم می پیچه ٫
هنوزم اشک توی چشام جمع می شه ٫
هنوزم دیوونه ام.
چاپلین به دخترش نوشت: هرگز چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمیفهمد گریان نکن،
باید قاب بگیرم همه حرفهایت را
همه "عکس"شدند
:(((((((((((((((
:(
هعی زندگی
:)
:(
اینو قبول دارم
من خودم این عکس رو قبول ندارم
:)
عادت ندارم درد دلم را به هر کسی بگویم
پس خاکش میکنم زیر چهره خندانم
تا همه فکر کنند
نه دلی دارم نه قلبی...
راست میگه والا
راست میگه والا
خدای دانه های انار
خیلی مهم
فکر نکنم کسی برای من گل بیاره
بعضیا هستن که همه براشون میمیرن ولی دلشون بنده یه بی معرفته
منحرف نباشید لطفا
امروز تولد مادربزرگمه که فوت شده لطفا برای شادی روحش یه فاتحه بفرستین
پسر در پارک عاشق دختر شد...
رفت و کنارش رو نیمکت نشست...
به دختر گفت:عاشقتم...
دختر گفت:خونه داری؟
پسر گفت:نه
دختر گفت:ماشین داری؟
پسر گفت:نه
دختر گفت:پول داری؟
پسر گفت:نه
دختر گفت:شغل داری؟
پسر گفت:نه
دختر گفت:بزن به چاک
پسر گفت:وقتی یه ویلای بزرگ تو ولنجک دارم خونه میخوام چیکار؟
وقتی راننده ی شخصی دارم ماشین میخوام چیکار؟
وقتی یه کارخونه دارم پول میخوام چیکار؟
وقتی صاحب یه شرکت بزرگم شغل میخوام چیکار؟
دختر گفت:عاشقتم
پسر گفت:بزن به چاک
یکی اومد با احساساتم بازی کنه سه هیچ بردمش :ا
راست میگه والا
گاهی...
چه اسان...
میگی این یکی با یقیه فرق داره؟؟؟؟
اشتباه نکن,این یکی فقط بازیگر بهتریه
بعضیا هستن وقتی به ما میرسن با کلی اعتماد به نفس میگن:من با بقیه فرق دارم و مثل همه نیستم بعد معلوم میشه تنها فرقشون اینه که از بقیه خیلی بدترن
تعداد صفحات : 8