loading...
یه وِب بَرای دل تَنهایِ خودَمـــــــــ
یه غریبه بازدید : 38 یکشنبه 11 خرداد 1393 نظرات (1)

اهنگ وبلاگمو عوض کردم میدونم قبلی بهتر بود ولی عوضش کردم دلیلشم به خودم مربوطه

حالا این خوبه یا بازم عوض کنم؟

یه غریبه بازدید : 32 شنبه 10 خرداد 1393 نظرات (1)

این پست برای تشکر از دوستم(ناشناس اشنا)هست هم این اهنگ و هم اهنگ قبلی رو ایشون بهم پیشنهاد داد و ازش ممنونم

مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

:)

یه غریبه بازدید : 42 سه شنبه 06 خرداد 1393 نظرات (2)

عید همه مبارک عید من که کوفتم شد امیدوارم مال شما کوفتتون نشه

یه غریبه بازدید : 39 دوشنبه 05 خرداد 1393 نظرات (1)

خدایا حواست هس؟

صدای هق هق گریه هایم

از همان گلویی می اید

که تو از رگش به من نزدیکتری....!

O_o

یه غریبه بازدید : 42 دوشنبه 05 خرداد 1393 نظرات (2)

وقتی بهم گفتی دیگه منو فراموش کن

من داشتم به مغزم فشار میاوردم ببینم اصن کی هستی o_O

یه غریبه بازدید : 58 یکشنبه 04 خرداد 1393 نظرات (5)

 

چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره .
رنگ چشاش آبی بود .
رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ…
وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم
مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه .
دوستش داشتم .
لباش همیشه سرخ بود .
مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه …
وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد اونقدرمعصوم و دوست داشتنی می شد که اشک توی چشمام جمع میشد.
دوست داشتم فقط بهش نگاه کنم .
دیوونم کرده بود .
اونم دیوونه بود .
مثل بچه ها هر کاری می خواست می کرد .
دوست داشت من به لباش روژ لب بمالم .
می دونست وقتی نگام می کنه دستام می لرزه .
اونوقت دور لباش هم قرمز می شد .
بعد می خندید . می خندید و…
منم اشک تو چشام جمع میشد .
صدای خنده اش آهنگ خاصی داشت .
قدش یه کم از من کوتاه تر بود .
وقتی می خواست بوسش کنم ٫
چشماشو میبست ٫
سرشو بالا می گرفت ٫
لباشو غنچه می کرد ٫
دستاشو پشت سرش می گرفت و منتظر می موند .
من نگاش می کردم .
اونقدر نگاش می کردم تا چشاشو باز می کرد .
تا می خواست لباشو باز کنه و حرفی بزنه ٫
لبامو می ذاشتم روی لبش .
داغ بود .
Description: نيت كنيد و اشاره فرماييد و فال خود را بگيريد
وقتی می گم داغ بود یعنی خیلی داغ بود .
می سوختم .
همه تنم می سوخت .
دوست داشت لباشو گاز بگیرم .
من دلم نمیومد .
اون لبامو گاز می گرفت .
چشاش مثل یه چشمه زلال بود ٫صاف و ساده …
وقتی در گوشش آروم زمزمه می کردم : دوستت دارم ٫
نخودی می خندید و گوشمو لیس می زد .
شبا سرشو می ذاشت رو سینمو صدای قلبمو گوش می داد .
من هم موهاشو نوازش میکردم .
عطر موهاش هیچوقت از یادم نمیره .
شبای زمستون آغوشش از هر جایی گرم تر بود .
دوست داشت وقتی بغلش می کردم فشارش بدم ٫
لباشو می ذاشت روی بازوم و می مکید٫
جاش که قرمز می شد می گفت :
هر وقت دلت برام تنگ شد٫ اینجا رو بوس کن .
منم روزی صد بار بازومو بوس می کردم .
تا یک هفته جاش می موند .
معاشقه من و اون همیشه طولانی بود .
تموم زندگیمون معاشقه بود .
نقطه نقطه بدنش برام تازه گی داشت .
همیشه بعد از اینکه کلی برام میرقصید و خسته می شد ٫
میومد و روی پام میشست .
سینه هاش آروم بالا و پایین می رفت .
دستمو می گرفت و می ذاشت روی قلبش ٫
می گفت : میدونی قلبم چی می گه ؟
می گفتم : نه
می گفت : میگه لاو لاو ٫ لاو لاو …
بعد می خندید . می خندید ….
منم اشک تو چشام جمع می شد .
اندامش اونقدر متناسب بود که هر دختری حسرتشو بخوره .
وقتی لخت جلوم وامیستاد ٫ صدای قلبمو می شنیدم .
با شیطنت نگام می کرد .
پستی و بلندی های بدنش بی نظیر بود .
مثل مجسمه مرمر ونوس .
تا نزدیکش می شدم از دستم فرار می کرد .
مثل بچه ها .
قایم می شد ٫ جیغ می زد ٫ می پرید ٫ می خندید …
وقتی می گرفتمش گازم می گرفت .
بعد یهو آروم می شد .
به چشام نگاه می کرد .
اصلا حالی به حالیم می کرد .
دیوونه دیوونه …
چشاشو می بست و لباشو میاورد جلو .
لباش همیشه شیرین بود .
مثل عسل …
بیشتر شبا تا صبح بیدار بودم .
نمی خواستم این فرصت ها رو از دست بدم .
می خواستم فقط نگاش کنم .
هیچ چیزبرام مهم نبود .
فقط اون …
من می دونستم (( بهار )) سرطان داره .
خودش نمی دونست .
نمی خواستم شادیشو ازش بگیرم .
تا اینکه بلاخره بعد از یکسال سرطان علایم خودشو نشون داد .
بهار پژمرد .
هیچکس حال منو نمی فهمید .
دو هفته کنارش بودم و اشک می ریختم .
یه روز صبح از خواب بیدار شد ٫
دستموگرفت ٫
آروم برد روی قلبش ٫
گفت : می دونی قلبم چی می گه؟
بعد چشاشو بست.
تنش سرد بود .
دستمو روی سینه اش فشار دادم .
هیچ تپشی نبود .
داد زدم : خدا …
بهارمرده بود .
من هیچی نفهمیدم .
ولو شدم رو زمین .
هیچی نفهمیدم .
هیچکس نمی فهمه من چی میگم .
هنوز صدای خنده هاش تو گوشم می پیچه ٫
هنوزم اشک توی چشام جمع می شه ٫
هنوزم دیوونه ام.

 

یه غریبه بازدید : 36 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

عادت ندارم درد دلم را به هر کسی بگویم

پس خاکش میکنم زیر چهره خندانم

تا همه فکر کنند

نه دلی دارم نه قلبی...

یه غریبه بازدید : 56 جمعه 19 اردیبهشت 1393 نظرات (3)

پسر در پارک عاشق دختر شد...

رفت و کنارش رو نیمکت نشست...

به دختر گفت:عاشقتم...

دختر گفت:خونه داری؟

پسر گفت:نه

دختر گفت:ماشین داری؟

پسر گفت:نه

دختر گفت:پول داری؟

پسر گفت:نه

دختر گفت:شغل داری؟

پسر گفت:نه

دختر گفت:بزن به چاک

پسر گفت:وقتی یه ویلای بزرگ تو ولنجک دارم خونه میخوام چیکار؟

وقتی راننده ی شخصی دارم ماشین میخوام چیکار؟

وقتی یه کارخونه دارم پول میخوام چیکار؟

وقتی صاحب یه شرکت بزرگم شغل میخوام چیکار؟

دختر گفت:عاشقتم

پسر گفت:بزن به چاک

یه غریبه بازدید : 67 جمعه 19 اردیبهشت 1393 نظرات (3)

میگی این یکی با یقیه فرق داره؟؟؟؟

اشتباه نکن,این یکی فقط بازیگر بهتریه

تعداد صفحات : 8

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 349
  • کل نظرات : 954
  • افراد آنلاین : 28
  • تعداد اعضا : 22
  • آی پی امروز : 42
  • آی پی دیروز : 156
  • بازدید امروز : 45
  • باردید دیروز : 198
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 372
  • بازدید ماه : 372
  • بازدید سال : 3,846
  • بازدید کلی : 32,636
  • کدهای اختصاصی